{جوجوتسو مافیا ² PT}
ماموریتی که سوکونا به اونا داده بود، براشون خیلی ساده بود، مطمئن بودند که از پسش بر میان، به همین دلیل زیاد ذهنشون رو مشغول نکردند. وارد بار شدند بدون توجه به نگاه پسر هایی که دورشون میچرخید، قدم میزدن. مگارا آروم آرنجش را به آرنج ایتسومی که زیرچشمی دور و برش را میپایید زد و بدون حرکت دادن سرش آروم گفت:«ایتسومی من کنار گارسون وای می ایستم، به محض این که دیدیش بهم خبر بده!»
ایتسومی "باشه" ای گفت و مگارا را کنار جزیره بار به خاطر سپرد، و با چشم شروع به آنالیز مردم کرد، بعد از دیدن فرد مورد نظر، نگاهی به مگارا کرد سری براش به معنای "اینجاست" تکون داد تا کارش را شروع کنه.
مگارا به پشت سرش نگاهی کرد، گارسونی که با سینی نوشیدنی کنار یک نفر ایستاده بود،مثل هرشب! با لبخند محوی به پشت خودش رو به سینی نوشیدنی ها کوبید و همینطور که انتظار میرفت؛ مرد تقریبا 20 ساله، با موهای طلایی و چشم های سبز بود که با سر و کله خیس از نوشیدنی های مختلف با ابرو های گره خورده از عصبانیت به مگارا زل زده بود، دندون قروچه ای کرد و با خشم به سمت مگارا قدمی برداشت و با داد گفت:«حواست کدوم گوریههه؟ میدونی میتونم کل هیکلتو با پول همین لباس ها بخرم؟ دوست داری سرت رو به باد بدی؟!!»
مگارا دستش را جلوی دهنش گذاشت و بلند بلند کلمه "متاسفم" رو تکرار کرد. ایتسومی که از حواس فرد مورد نظر مطمئن شدم خودش را به اونها رسوند و با قیافه شرمنده ای شروع به تظاهر و زجه زدن کرد:«اوه واقعا متاسفم!! لطفاً از ما بگذرید، ما.. ما پولی نداریم که برای جبران خسارتی که به لباستون زدیم، بپردازیم. خواهش میکنم خواهرم رو ببخشید! ما حتی برای کار به اینجا آمده بودیم، باور کنید آقا.. التماستون میکنم!»
قدمی به جلو برداشت و پای مرد رو له کرد. داد مرد تنها آهنگی بود که اون لحظه توی سکوت جمعیت حاضر در صحنه به گوش میرسید. و بالاخره! فرد مورد نظر خودش رو رسوند، دقیقا همونطور که انتظار میرفت. مرد دستاش رو بالا برد، ایتسومی که از حضور شخص مورد نظر آگاه شده بود چشم هاش رو بست. اما شخصی دست مرد را گرفت و مانع همون کار شد. مرد همونی بود که دنبالش بودن!
دست هاشو دور دست مگارا و ایتسومی پیچید و اونهارو دنبال خودش کشید:«مطمئن میشم خوب ادب بشن!»
مگارا که سعی داشت طبیعی جلوه کنه آروم گفت:«ماروکجا میبرین؟»
مرد جواب داد:«مگه کار نمی خواستین؟ میبرمتون پیش کسی که بهتون کار بده! اوه راستی، من خائوس¹هستم!»
😍امید وارم تا اینجا لذت برده باشید 😍
شرایط گذاشتن پارت بعد 35 تایی شدنمون 👨👨👦👦 یا 20 لایک 👍
ایتسومی "باشه" ای گفت و مگارا را کنار جزیره بار به خاطر سپرد، و با چشم شروع به آنالیز مردم کرد، بعد از دیدن فرد مورد نظر، نگاهی به مگارا کرد سری براش به معنای "اینجاست" تکون داد تا کارش را شروع کنه.
مگارا به پشت سرش نگاهی کرد، گارسونی که با سینی نوشیدنی کنار یک نفر ایستاده بود،مثل هرشب! با لبخند محوی به پشت خودش رو به سینی نوشیدنی ها کوبید و همینطور که انتظار میرفت؛ مرد تقریبا 20 ساله، با موهای طلایی و چشم های سبز بود که با سر و کله خیس از نوشیدنی های مختلف با ابرو های گره خورده از عصبانیت به مگارا زل زده بود، دندون قروچه ای کرد و با خشم به سمت مگارا قدمی برداشت و با داد گفت:«حواست کدوم گوریههه؟ میدونی میتونم کل هیکلتو با پول همین لباس ها بخرم؟ دوست داری سرت رو به باد بدی؟!!»
مگارا دستش را جلوی دهنش گذاشت و بلند بلند کلمه "متاسفم" رو تکرار کرد. ایتسومی که از حواس فرد مورد نظر مطمئن شدم خودش را به اونها رسوند و با قیافه شرمنده ای شروع به تظاهر و زجه زدن کرد:«اوه واقعا متاسفم!! لطفاً از ما بگذرید، ما.. ما پولی نداریم که برای جبران خسارتی که به لباستون زدیم، بپردازیم. خواهش میکنم خواهرم رو ببخشید! ما حتی برای کار به اینجا آمده بودیم، باور کنید آقا.. التماستون میکنم!»
قدمی به جلو برداشت و پای مرد رو له کرد. داد مرد تنها آهنگی بود که اون لحظه توی سکوت جمعیت حاضر در صحنه به گوش میرسید. و بالاخره! فرد مورد نظر خودش رو رسوند، دقیقا همونطور که انتظار میرفت. مرد دستاش رو بالا برد، ایتسومی که از حضور شخص مورد نظر آگاه شده بود چشم هاش رو بست. اما شخصی دست مرد را گرفت و مانع همون کار شد. مرد همونی بود که دنبالش بودن!
دست هاشو دور دست مگارا و ایتسومی پیچید و اونهارو دنبال خودش کشید:«مطمئن میشم خوب ادب بشن!»
مگارا که سعی داشت طبیعی جلوه کنه آروم گفت:«ماروکجا میبرین؟»
مرد جواب داد:«مگه کار نمی خواستین؟ میبرمتون پیش کسی که بهتون کار بده! اوه راستی، من خائوس¹هستم!»
😍امید وارم تا اینجا لذت برده باشید 😍
شرایط گذاشتن پارت بعد 35 تایی شدنمون 👨👨👦👦 یا 20 لایک 👍
۲.۸k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.